معنی بدذات و بدطینت

حل جدول

بدذات و بدطینت

خبیث


بدجنس- بدذات- بدطینت

موذی


بدطینت

بدذات


بدذات

آب زیرکاه

تاریک‌دل

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدطینت

بداصل، بدخواه، بدذات، بدسگال، بدنفس، بدنهاد، خباثت‌پیشه، خبیث،
(متضاد) خوش‌طینت، نیک‌سرشت


بدذات

بداصل، بدجنس، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدفطرت، بدکردار، بدگهر، بدنفس، بدنهاد، پست‌فطرت، خبیث، شریر، مفسد، ناجوانمرد،
(متضاد) خوش‌باطن، خوش‌ذات، نیک‌گوهر

لغت نامه دهخدا

بدطینت

بدطینت. [ب َ ن َ] (ص مرکب) بدخلق و بدخواه. (ناظم الاطباء). بدسرشت و بدمزاج. (آنندراج). بدنهاد. بدفطرت. بدجبلت. که بد دیگران خواهد. (یادداشت مؤلف). مقابل خوش طینت. || متعدی. ظالم. (ناظم الاطباء).


بدذات

بدذات. [ب َ] (ص مرکب) بداصل و بدنژاد و کسی که نیک طینت نباشد.خبیث. (از آنندراج). بداصل و بدگوهر و مفسد. (ناظم الاطباء). بدفطرت. بدجبلت. بدگهر. مقابل خوش ذات. (یادداشت مؤلف). || ناقلا. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

بدطینت

بدسرشت، بدنهاد،

فارسی به عربی

بدطینت

خبیث، شریر


بدذات

شقی، نذل

فرهنگ فارسی هوشیار

بدطینت

(صفت) بدسرشت بد ذات بدنهاد مقابل خوش طینت.


بدذات

بداصل، بدگوهر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بدذات

دژخیم

معادل ابجد

بدذات و بدطینت

1588

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری